یک روز با موتور تو خیابون داشتم میرفتم.حواسم خیلی به دور و برم نبود.رسیدم به یه چهارراهی.یهو یه پراید سفید زد به یه پیرمرد و در رفت.
خیابون تقریبا خلوت بود.پیرمرد بدجور خورد زمین.ولی هیچکی جلو نمیرفت.همه میترسیدن که بیفته گردنشون.من رفتم جلو.پیرمرد غرق خون بود.
گفتم حاجی اسمت چیه؟ صداش به سختی درمیومد و خیلی ضعیف بود.گفت:غلامعلی.
گفتم حاجی کجات درد میکنه؟ دست خون آلودشو بالا آورد و قفسه سینشو نشون داد.به دور و برم نگاه کردم.داد زدم :یکی زنگ بزنه اورژانس.زود باشین!
دو سه نفر موبایلاشونو در آوردن و شروع کردن زنگ زدن.مغازه دارارو میدیدم که اومدن دم در مغازهاشون و دارن با کنجکاوی نگاه میکنن.یکی دو نفر هم داشتن با موبایل فیلم میگرفتن.خیلی تاسف آوره.به یکیشون گفتم داری از چی فیلم میگیری؟از جون دادن یه انسان؟یعنی یه مرد بینتون نیست که بیاد این حاجی رو ببریم بیمارستان؟
صدایی از بین جماعت گفت:میخوای بیفته گردن تو؟بیخیال شو بیا عقب.الان اورژانس میاد.
30 دقیقه گذشت.اورژانس نیومد.هیچکس نمیفهمه که به من تو اون نیم ساعت چی گذشت.پیرمرد تو بغل من جون داد.مرد.....
10دقیقه بعد اورژانس اومد و جنازشو برد.من هنوز رو زمین بودم و سرتاپام خونی بود.پیرمرد قیافه مهربونی داشت.
یک هفته بعد تو خیابون به یه پیرزن زدم.پا شدم که دربرم.اما نتونستم.قیافه اون پیرمرده جلوی چشمم بود.موتورم بیمه داشت.پس برگشتم و پیرزنه رو از رو زمین بلند کردم و نشوندمش لب جو.چون سرعتم کم بود خیلی آسیب ندید.اما خودم به پلیس زنگ زدم.صدای مردمو میشنیدم که میگفتن عجب احمقیه؟باید در میرفت!کی میفهمید؟
شاید هیچکس نمیفهمید.اما من که میدونستم.با وجدانم چه میکردم.جواب وجدانمو چی میدادم؟
اما منم میتونم بی وجدان بشم.
امروز عصر که رفته بودم بیرون،یه وانت زد به موتوری.بعد در رفت.ولی اینبار من واینستادم ببینم چی شد.اصلا کی بود؟پیر بود یا جوون؟
چون دیگه نمیتونستم ببینم یک نفر جلو چشمهای من جون بده.دیگه نه.....